جدول جو
جدول جو

معنی تن بردن - جستجوی لغت در جدول جو

تن بردن
نزدیک شدن، به یاری کسی رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دل بردن
تصویر دل بردن
کنایه از دل ربودن، دلربایی کردن، مهر و محبت کسی را به خود جلب کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بو بردن
تصویر بو بردن
احساس بو کردن، اندک اطلاعی از یک امر پنهانی پیدا کردن، گمان بردن، پی بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ظن بردن
تصویر ظن بردن
گمان بردن، گمان کردن، پنداشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از در بردن
تصویر در بردن
چیزی یا کسی را ربودن و با خود بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنک کردن
تصویر تنک کردن
پهن کردن، گسترانیدن فرش بر روی زمین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تا کردن
تصویر تا کردن
دولا کردن، خمیده کردن، عمل کردن، رفتار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تن دادن
تصویر تن دادن
کنایه از راضی شدن به امری، حاضر شدن برای کاری، تن در دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جان بردن
تصویر جان بردن
کنایه از زنده ماندن، نجات یافتن، از مهلکه گریختن، از خطر رهایی یافتن، برای مثال هیچ شادی مکن که دشمن مرد / تو هم از موت جان نخواهی برد (سعدی - لغت نامه - جان بردن)، از مهلکه نجات یافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ره بردن
تصویر ره بردن
راه یافتن و پی بردن به جایی یا چیزی، راه بردن، راه جستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رنج بردن
تصویر رنج بردن
تحمل سختی و مشقت کردن، زحمت کشیدن، درد کشیدن، اندوه خوردن، رنج کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(شَ / شِ دَ گَ وَ دَ)
گمان کردن:
ظن نبردم همی که چون مرغان
مر مرا جای در هوا باشد.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ شِ کَ تَ)
پوشیدن، چنانکه جامه را. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(عُ مو مَ)
عبارت از دور کردن تب بود. (آنندراج). رجوع به تب بر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تن دادن
تصویر تن دادن
پذیرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر بردن
تصویر سر بردن
حمل کردن سر بریده، تند رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تب کردن
تصویر تب کردن
تب گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاب بردن
تصویر تاب بردن
مقاومت کردن با. بر آمدن با کسی یا چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تا کردن
تصویر تا کردن
عمل کردنرفتار کردن: (با هر کسی یک طور باید تا کرد) یا خوب تا کردن، خوب رفتار کردن با کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنک کردن
تصویر تنک کردن
نازک ساختن، کم حجم کردن، پهن کردن گسترانیدن فرش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تر کردن
تصویر تر کردن
خیسانیدن و سرشتن چیزی به چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تن سپردن
تصویر تن سپردن
تسلیم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تل کردن
تصویر تل کردن
بر روی هم چون خرمنی گرد کردن، کوت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخ کردن
تصویر تخ کردن
از دهان بیرون انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حظ بردن
تصویر حظ بردن
لذت یافتن برخورداری بافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از او بردن
تصویر او بردن
خواهد او برد بیوبر اوبرنده اوبرده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جان بردن
تصویر جان بردن
زندگانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زن کردن
تصویر زن کردن
ازدواج کردن همسر گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ره بردن
تصویر ره بردن
راه جستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنج بردن
تصویر رنج بردن
تحمل سختی و مشقت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بو بردن
تصویر بو بردن
احساس کردن، خبردار گردیدن، فهمیدن، پی بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل بردن
تصویر دل بردن
دل بردن از کسی دل ربایی کردن از او دل ربودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظن بردن
تصویر ظن بردن
گمان کردن پنداشتن، گمانیدن رویزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترا بردن
تصویر ترا بردن
منتقل ساختن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ترابردن
تصویر ترابردن
منتقل کردن، حمل کردن، حمل
فرهنگ واژه فارسی سره